اگر من به طور خلاصه زندگی من با تصاویر ، بیشتر از این خواهد بود در خارج از شهرستان من. من نمی فهمم زندگی زندگی اگر آن را به سفر به جایی که می توان آن را ، بنابراین من همیشه سعی کردم به سفر به کوچکترین شانس من بود. چیزی که من به شما بگویم یک چیز بود که به من در طول سفر من به تایلند اتفاق افتاده بود ، بازگشت در ۲۰۰۷. من سفر من برنامه ریزی شده بود تا به ترک هر چیزی مهم تر به من. من در شمال شروع و سفر در جنوب در حمل و نقل عمومی ، بهره گیری از تمام کسانی که شهرستانها تاریخی که امروز تنها بودا و خرابه های بزرگ است. من همچنین می خواستم به خیس خوردن فرهنگ محلی: خوردن آنچه آنها خوردند ، خواب جایی که آنها خواب ، و بدیهی است که من یکی از آن ماساژ که همه شگفتی صحبت کرد. من می خواستم برای انتخاب محل و چون من نمی خواستم آن را به "برای گردشگران" ، هنوز هم ، آن را به من هزینه. من در خیابان که در آن وعده داده شده خوب ماساژ کامل به پایان رسید و من آماده ذهنی برای آنچه که به نام ماساژ با پایان دادن به خوش. من تجربه هیجان زده بود ، و فقط فکر آن را یک توده قدرتمند در شلوار من مشخص شده بود. در ورودی من یک زن بسیار قدیمی و با فضل بسیار کمی دریافت کردم ، بنابراین من در مورد به نوبه خود در اطراف بود. خوشبختانه ، من نبود: زن به من گفت برای رفتن به درب سوم ، و با یک انگلیسی بسیار صحیح به من گفت که در داخل من آهک پیدا کنید. آهک نمی دانستند فيلم سكسى رايگان انگلیسی ، اما او لازم نیست. با چهار حرکات او به من گفت به عریان و به تکیه بر روی برانکارد در وسط اتاق. نصب من تا برنزی بود که دختر سردرپیش کمی ، اما هیچ سخن گفتن به احترام ساخته شده است. دست او متخصص بود و او با تپش پشت من آغاز شده است. این اولیه ساده بود ، چون من به دنبال پایین به جایی که الاغ من بود و شروع به از طریق منطقه از مقعد غربال کردن. اگر چه من در پشت من بود ، من شنیدم سر و صدا و باز کردن یک ظرف ، و پس از آن من می دانستم که آنچه که من انجام داده بود را به روان کننده به منظور معرفی انگشت کوچک خود را به من. من بهت زده بود چرا که هیچ یک تا به حال استفاده از این ورود بدن من قبل از, اما در همان زمان هیجان می تواند. بی حرمت از لذت و آهک او را با مزه بیشتر و سریع تر ، آن را به طور مداوم در رفتن و خارج که من قرار بود دیوانه بود. با این حال ، حیله گری او را آهسته در زمان. او به من گفت به نوبه خود در اطراف و, نزدیک شدن انگشت خود را بر روی لب خود و او به من با یک ژست ملایم گفت که او آرام بود و سپس در زمان دستمال و او چشم من تبدیل. من متوجه بدن آهک گرفتن نزدیک تر و نزدیک تر است. دهان او گرفتار دیک من در چند ثانیه و شروع به جلق زدن به آرامی با زبان من. من می خواستم برای گرفتن او را از سینه او و یا هر کجا که او می تواند ، اما او به من یک گونه نرم و گفت: "هیچ دست." بنابراین من باقی مانده ، بنابراین ، هنوز هم به عنوان من می توانم و اجازه خودم انجام دهد. من مانند یک تنبلی شد و من فقط می تواند فکر می کنم من بهترین رویاهای من زندگی بود. بدن آهک در بالای معدن قرار گرفت. من متوجه وزن شکننده او و گربه او را به من باز است. می گویند که آن را مرطوب می گویند کمی است ، بنابراین نفوذ فوری بود. این سخت بود برای من به رسمیت شناختن دختر شیرین کمی که درب به من باز کرده بود پانزده دقیقه قبل از: در حال حاضر او گنبد یک بود ، و اگر چه او ساخته شده بدون سر و صدا به هشدار همکارانش ، آن را قابل توجه بود که او خودش را با بهره گیری از آنجا که من بود. او به حال احتیاط به من ترک زمانی که من در مورد به منفجر شد ، اما نه به همین دلیل او را از من راه می رفت: او با زبان خود را به کل منطقه را تا زمانی که او را ترک یک قطره از مایع سفید که از بدن من بیرون آمد. کنجکاو ترین چیز پایان داستان بود: من چشم بند و برهنه به طور کامل زمانی که من شنیده ام در باز کردن درب. نه یک کلمه شنیده می شد ، اما چیزی به من گفتن که شاید زمان را به چشم بند خاموش بود. و آنجا بود. این سنگ آهک نیست ، نه: این قدیمی ترین زن در پذیرش بود. من برگزار لباس من به آن را در ، و در بالای آن شما می توانید یک کاغذ سفید است که به نظر می رسید به یک لایحه را ببینید. من در مقاله نگاه کرد و متوجه شد که من به علاوه از "خدمات ویژه" متهم کرده بود. من در زن قدیمی نگاه کرد و چشم من لبخند بر لب. اشتباه ، من پرداخت می شود و من را ترک کردند. من متوقف نمی فکر می کنم خیلی بیشتر در مورد آن: من فقط به صرف یکی از بهترین شب از زندگی من...