... خب ، مرطوب از دست الاغ مراسم مجلل از پسر عموی من مارکوس ' حزب آمدن به پایان بود. همانطور که به یاد داشته باشید ، برنده بود حق انجام با من چه او می خواست ، و سه فینالیست وجود دارد: ورزش از سینه پاملا اندرسون ، بدن سکسی و و ورزش نیکول ، که دانش آموز اراسموس که خیلی خوب بود. همانطور که گفتم ، من احساس کاملا همان است که به دست آورد ، اما پسر عموی من تصمیم گرفت تا من فيلم سكسي ايراني رايگان را در شواهد یک بار دیگر: پسر عموی من در فرد دختر برنده را انتخاب کنید. کدام یک از سه شما می خواهید به او اجازه دهید همه چیز را ؟ وقتی که من راه می رفت همه برافروخته نسبت به آنها من نمی توانم به لبخند زدن کمک کند. من همه آنها را دوست ، و آنها را متوقف نمی خواهد به دنبال در لباس شنا من و چقدر بزرگ من در حال حاضر. بنابراین مجموع ، من نمی دانم اگر که تقلب بود و یا چه ، اما به عنوان من کمی گوز من عبارت سحر و جادو تلفظ ، سوال از میلیون نفر: می تواند به شما برنده هر سه ؟ مارکوس در خنده تمیز خندید ، اما گفت که این انتخاب دختران بود. و من آنها را با یک چهره احمقانه نگاه... و آنها گفت: بله. بله! و شما من را ببینید ، همه لاغر و بی گناه... اول من پایین لباس شنا را کاهش داد ، دوم من توسط زیر بغل و سوم در زمان ، یک بار حذف تمام لباس ، مرا برداشت توسط پا. ما به خانه رانندگی شد و من مانند یک فانوس داغ نگاه کرد. یکی از آنها (ببخش ، اما من به یاد داشته باشید که آیا آنچه را که آیا) گذارند دهان خود را در داخل خروس من و دیگر منتشر شد. من متوجه شدم که چگونه زبان خود را فرار تمام قطعات از خروس نوجوان من ، اما کمی می تواند می گویند چرا که یکی دیگر از آنها در حال حاضر بر روی نیمکت دروغ گفتن به پرتاب گربه خود را در دهان خود من بود. لذت بالا بود که آن را به عنوان در حالت ناخودآگاه بود. زبان من بود عجله به لیسیدن که تنکه پوش عمه ، تا زمانی که در یک نقطه شیر گرم شروع به بیرون آمدن از من و دختر زیر آن را بلعیده همه مانند یک قهرمان. من در آن زمان خسته شده بود ، اما من دیدم دختر سوم در پشت (بله ، چرا که سه وجود دارد!) وجود دارد و من در حال حاضر نادیده گرفته شد ، چون من او را با یک تسلی دهنده قرمز در دست من دیدم و من ترس کمی نیت او... و او اشتباه نیست, نه. بین این دو که به من جذب شده بود آنها را به من تبدیل و پشت من در رختخواب قرار داده است. یکی از آنها برای دو یا سه مخده گسترده به من زیر شکم من و بنابراین افزایش الاغ من نگاه... که در حال حاضر کاملا در پمپ... و هیچ چیز ، آن را بسیار سریع بود... چه شرم زمانی که من در مورد آن فکر می کنم. .. یکی از آنها به من کمی با روغن سوراخ از الاغ و دختر سوم پس از یک زمان کوتاه آغشته و شروع به معرفی اسباب بازی به گسترش منطقه. من تقریبا یک باکره طبیعی بود ، بنابراین شما می توانید تصور کنید که هیچ کسی که بخشی را لمس کرده بود. و خوب, چه اتفاقی افتاده است که بدون من آنها تسلی دهنده توسط شمع تغییر و, در حالی که دو نفر دیگر به من یک کمی تثبیت, دیگر نوشت: در باسن من "مارکوس تولدت مبارک" با رژ لب قرمز و در زمان یک عکس با پلاروید. پسر عموی من مارکوس هنوز هم می خندد زمانی که او آن عکس....